Psychology روانشناسی

 بهبود یافته سرطان

                                                                                                               

لادن فلاح منش ساکن تهران بهبود یافته سرطان معده هستم . در زمینه فعالیت های علمی هنری کلاس آوا شرکت داشتم حتی به مریض ها روحیه دادم.

" چه اتفاقی افتاد"

من سال 93 تحت نظر کتر طاهریان «گوارش فوق تخصص بیمارستان بوعلی بود ». ایشان کفتند وحشتناک میکروب دارم .خیلی نگران شدم پرهیز غذایی حتی قلیون فست فود و... بعد گذشت زمان خوب شدم.

یکی شب باز این درد اومد سراغ من سال 95 بود رفتم پیش طاهریان برام آنتسکوپی باز نوشت گفت شاید باز میکروب باشه. بعد که فهمید پیش خودش گفت به من زخم معده داری سریعاً باید عمل شی اگر جواب بیوپسی بیاد دنبال جراحی برو ولی دکتر به من نگفت که این توده بدخیم سرطانی هستش. تو بیمارستان تجریش یک خانوم بهم گفت روند دارو که می خواهی بزنی نباید بترسی چون احتمالاً موهای من بریزه من نگران شدم بیمارستان بهم ریختم حالم بد شد ولی این باعث شد بترسم به خودم بیام.

 آن لحظه خبر را شنیدم چه حالی پیدا کردم...

جراحم دکتر سامان محمدی پور بیمارستان بوعلی بودش به من نگفت که مبتلا به سرطان هستم ولی خانواده ام در جریان بودن. دکتر به من گفت باید عمل باز کنم من باز نگران بودم. «چون از سرطان می ترسیدم» ولی امیدم به خدا بود می دونی چرا... چون قبلش درمان جراحی که خواستم بکنم با یک بنده خدای که برادرم به من معرفی کرد کلاس های ارتباط با خدا داشت از من خواست چند جلسه باهاش باشم. خیلی آرومم کرد. خیلی قوی شدم حتی نمی دونستم چه جور جراحی گذشت چه جور شیمی درمانی گذشت وقتی دکتر جراحم منو عمل کرد دید همه ارگان های بدنم کاملاً عالی بود. وقتی یک لک توی طحال دیدن اونو کاملاً برداشتند با نصف معده منو که دادن پاتولوژیک ببینند چند جلسه نیاز به درمان دارم حتی برق که خداروشکر جواب اومد گفتند 6 جلسه نیاز داری برق دیگه نداری وقتی آمادگی اینارو داشتم رفتم آرایشگاه مدل مو پسرانه زدم دیدم دارم با موهای بلند باید خداحافظی کنم. یک روش بود که من نترسم که جلسه اول شیمی درمانی می کنم چون مو یکدفعه بریزه بیشتر می ترسی منم رفتم دو تا کلاه گیس خریدم. برادر دلسوز که مثل خودم همدردم بود اومد کل موهای منو تراشید واسه جلسه دوم شیمی درمانی کاملاً آماده بودم که موهام داره می ریزه چون قبلش من زدم موهامو کامل. ولی قبل جراحی خودم خواب دیدم تو بیمارستان که منو خواهرم و مادرم رفتیم بازار خیلی من اسرار کردم از این جانورها من بخرم منم خریدم آوردم خونه که وای پخش شد تو خونه ما همه اومدن سمت موهای من وحشتناک بود خیلی جیغ زدم. ولی از سر من جدا نمی شد. من از خواب بیدار شدم ولی تعبیرش عالی بود. یک شب دیدم داره موهای من می ریزه حتی روی بالش بود. ولی موهامو قبل دادم آرایشگاه کوتاه کرده بود. تصمیم گرفتم برادرم بیاد برام بتراشه می دونی شدم عضو پسر خانواده.

به نظرتان صراحت پزشک در بیان بیماری شما مناسب بود؟

بله روش خیلی خوب بود دکتر جراح آقای دکتر سامان محمدی پور دکتر گوارش آقای دکتر طاهریان و دکتر آنکولوژی آقای دکتر شهراسبی به من با آرامش بهم گفت. مراحل درمان بهم گفت که چکار کنم گفت اگه خودت بخواهی مطمئن باش خوب میشی (وقت روحیه) منم حرفش قبول کردم.

این بیماری در میان خانواده من ارثی بود؟

بله، در خانواده پدرم عمه خودم سرطان معده داشت بهش نرسید روحش شاد کاشکی من می تونستم بهش کمک می کردم. چون خیلی کوچولو بودم اون فوت شد.

خانواده در مقابل من چه حمایتی از من کردند؟

تمام اعضای خانواده من مادر و پدر فداکارم عزیزم برادر دلسوز فداکارم و خواهر و زن داداشم قدم قدم همراه من بودند در کل روحیه بهم دادند.

برخورد اطرافیان، افراد اجتماع با من چگونه بودن؟

دوستان مادرم خیلی بهم روحیه دادن کمکم کردن ازشون ممنوع هستم می گفتند تو خوب میشی قوی هستی خیلی بهم رسیدگی کردن حتی دوستان خودم خوب لودن. و همین طور فامیل ها همه بهم روحیه می دادن و می گفتند که خوب میشی.

چقدر امیدوار بودم که بهبود پیدا میکنم؟

خیلی زیاد من امیدوار بودم که خوب میشم چون بازم خواب امام های عزیز دیدم که منو با دست بلند کرد گفت برو عمل کن وقت یک قسمت او بهش می گفت جداره معده یک کوچولو درگیر هستش (تمام بدن من خیس عرق شد می لرزیدم مادرم اومد منو آروم کرد.) از اینجا فهمیدم من شفا گرفتم نذر کردم بعد قطع درمان برم مشهد و کربلا هر دوش رفتم باعث شد من نماز بخونم منی که اصلاً نماز نمی خوندم.

چگونه درمان شدم؟

آذر ماه 95 فهمیدم توده دارم اونم از نوع بدخیمی بعد تو همون ده روز که گذشت جراحی کردم جواب پاتولوژیک اومد گفتند 6 جلسه شیمی درمانی میشم اون 21  یک بار 5 روز بستری می شدم تنها چیزی یادم بود  دکتر آنکولوژی آقای دکتر عبدالعلی شهراسبی گفت خیلی لاغر میشی مال جراحی با دارو هست که  به بدنت رفته واقعاً نمی تونستم چیزی بخورم چون گفت روحیه می تونه تورو نگه داره خدایی همین بود تنها چیزی که می تونستم بخورم یک خورده آب میوه های طبیعی یا خشکبار من 20 کیلو کم کردم اصلاً نترسیدم. وزن من 65 بود شد 40 ولی کم کم داره وزن من برمی گرده.

 « از چه موقعی درمان تمام شد چگونه توانستید این بیماری شکست دهید؟ »

 95/9/25 تا آخر فروردین سال جدید . 96/1/22 درمان من قطع شد ولی سال جدید سال خوبی شروع کردم خیلی شکر می کردم که من رفتم مشهد بعد تا آخر مشهد بود رفتم کربلا از اونجا از خود امام حسین تشکر کردم منو شفا داد دعا کردم که همه مریض ها خوب شوند هیچ کس ناامید نشه الان طی 9 ماه هست بهبود یافته هستم خیلی از قبل بهتر شدم.

پس از پایان به زندگی عادی برگشتید اگر در سبک زندگیتان تغییری دادی.

بله من خیلی عوض شدم. خیلی دختر شاد اجتماعی شدم خیلی خون گرم. این سختی باعث شد من به خودم بیام که سختی بکشم که قدر سلامتیمو بدونم که نباید حرص بخورم در کل ازش درس خوبی گرفتم.

چه توصیه ای به بیماران مبتلا به سرطان دارید؟

یکی توکل به خدا داشته باشند ارتباط با خدا را نباید فراموش کنند و همچنین نباید از شیمی درمانی و درمان بترسند و روحیه خودشون رو حفظ کنند که بتونند این بیماری رو شکست دهند.

 

 

روانشناسی سرطان

      سایر خدمات:

      

      

      روانشناسی سرطان:

       ارتباط با ما:

        درباره ما

      عضویت در سایت

      عضویت در موسسه

      سفارش کتاب