خاطرات مبتلایان سرطان:
آقای هایون
«هایون» در منطفه «میوگلموران» به عنوان یک کمدین آماتور و خواننده، معروف است. 43 ساله دارد و به شغل گچکاری مشغول است. دو فرزند پسر و دختر دارد. 4 سال پیش متوجه شد به سرطان بیضه مبتلا شده است. صحبتهای وی را میخوانیم:
«تقریباً 18 ماه بود که بیضههایم ورم کرده بودند اما چون دردی حس نمیکردم هیچ توجهی نیز به آنها نکردم. بالاخره همسرم مرا واداشت تا به پزشک مراجعه کنم و تحت آزمایش قرار بگیرم. من و دکتر با هم دوست باشگاهی بودیم. پس از سلام و احوالپرسی مرا معاینه کرد و از من پرسید چه مدتی است ورم دارم؟ جواب دادم: 6 ماه و او در جوابم گفت: دروغ میگی. گفتم خوب 16 ماه. گفت، «میخواهی رک و پوست کنده بهت بگم؟ من فکر میکنم تو سرطان بیضه داری.»
یک دفعه حالم دگرگون شد و دچار شکم درد شدم. آخر من تا به حال چیزی در مورد این بیماری نشنیده بودم. توی بیمارستان به من گفتند شاید سرطان. اما بعد از این که به هوش آمدم معلوم شد مسأله ای وجود دارد. در آن موقع بود که همه چیز را فهمیدم. وقت ملاقات همسرم با چشمانی اشکبار به دیدنم آمد و من توانستم از حالت چهرهاش همه چیز را بخوانم. بعد پرتودرمانی شدم و هیچ مشکلی نداشتم تا این که بعد از 14 ماه چشم چپم شروع به پریدن کرد و کمی قرمز شد. بعد از گذشت چند روز ورم کرده و هر روز هم ورمش بیشتر میشد. متخصص چشم هم متوجه چیزی نشد. از من سؤال کرد: فکر نمیکنی این مسأله به بیماری سرطانتو ربط داشته باشد؟ به او گفتم: من نمیدونم، شما دکتری.
دوباره مجبور شدم برای مدتی در بیمارستان بخوابم تا روی من آزمایشهایی انجام شود و بار دیگر با دیدن چشمان اشکبار همسرم متوجه شدم سرطان به سراغم آمد.
این بار «توموری» در پس سرم به وجود آمده بود. در نتیجه پرتودرمانی بیشتری روی من انجام شد و 6 ماه نیز شیمی درمانی شدم و در ماه نوامبر 1986 آخرین شیمیدرمانیام را کردم.
من 22 سال بود که کمدین بودم و عادت داشتم بیماران را با صحبتهایم به قهقهه بیندازم. برای همین بود که از من خواستند به گروه «خودیاری» ملحق شوم. ولی اگر راستش را بخواهید خیلی دوست نداشتم به آن جا بروم، چرا که فکر میکردم همه آنها در مورد مرگ و مردن صحبت میکنند. اما خانم منشی به من گفت: شما به ما قول همکاری دادید. حالا با آنها همکاری میکنم و از این کار راضی هستم. مردم نیز به قدری از من حمایت کردند که حیرتانگیز بود. با کارهای خندهدار و آواز خودم میتوانستم موجب شادی مردم شوم که این به نوبه خود مرا نیز شاد میکرد. سرطان به هیچ وجه نتوانست زندگیم را تغییر دهد. من هنوز هم یک کمدین هستم و برای همیشه خواهم ماند.»
منبع: کتاب گفتگو با بیماران شفا یافته (رویش سبز زندگی) "انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران"
مترجم: راحله صهبا