Psychology روانشناسی

معنای زندگی


    #manizhe.free


معنی شخصی از سرطان برای هر فردی می تواند عامل مهمی باشد در تعیین سازگاری با بیماری:

چگونگی شناسایی معنایی که هر فرد به رویدادها می دهد به توضیح رویداد کمک می کند. معنادهی عامل اصلی سازگاری افراد با بیماری جسمانی است و البته توانایی پیدا کردن معنا و هدف در بحبوحه ی مشکلات بر سازگاری روانی تاثیر می گذارد. بیماران به چارچوبی برای معنادادن به بیماری نیاز دارند. بیماران در جستجوی معنایی برای شناخت تجربه و موقعیت، در چارچوب طرحواره های زندگی هستند. به نظر بوئیک بازنمایی های شناختی بیماران برای درک نوع معنایی که بیماران به تجربه بیماریشان می دهند، بسیار مهم است. کاسل(1982) در مقاله اش درباره ماهیت رنج کشیدن و هدف پزشکی اظهار می کند" یک جنبه اساسی شناخت درد و رنج بیماری معنایی است که بیمار از طریق آن بیماری را تجربه می کند." شیوه ای که فرد معنای بیماری را پردازش می کند می تواند به اندازه محتوای آن معنا مهم باشد.

افراد در روزها و هفته های اول بعد از تشخیص سرطان با احساسات و افکار گیج کننده و آشفته ای دست به گریبان هستند و این حالت ممکن است هفته ها و یا ماه ها طول بکشد. بسیاری از بیماران بین احساس بی تفاوتی یا وحشت از مرگ دست و پا می زنند و به خود می گویند(( نه، امکان ندارد چنین چیزی برای من اتفاق بیفتد)).

ویکتور فرانکل در کتاب " انسان در جستجوی معنا" می نویسد:

وقتی انسان با وضعی نابسامان و غیرقابل اجتناب روبه رو می شود، یا با سرنوشتی تغییر ناپذیر مواجه می شود مانند ابتلا به یک بیماری صعب العلاج مثل سرطان، این فرصت را بدست می آورد که به عالی ترین ارزش ها و معنای زندگی یعنی رنج کشیدم پی ببرد.

زیرا درد و رنج کشیدن بهترین جولانگاه ارزش وجود آدمی است. آنچه اهمیت دارد، نگرش فرد نسبت به رنج است و شیوه ای است که این رنج را تحمل می کند.

ویکتور فرانکل برای معنی بخشیدن به زندگی سه پیشنهاد دارد:

1- انسان چیزی را در زندگی خلق کند. بنابراین زندگیش می تواند با معنا باشد. در اینجا انسان از خودش می پرسد من برای چه زنده ام؟

2- انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی، یا دوست داشتن کسی می بیند. انسان در اینجا هم از خودش می پرسد برای چه کسی زنده ام؟

3- انسان معنا را دربحبوبه ی مشکلات زندگی در می یابد. طرز برخوردی که ما با رنج هایمان داریم. ممکن است با سرنوشت غیر قابل تغییر روبه رو شویم. مثلاً بیماری یا مرگ عزیزی و...اینجا انسان از خودش می پرسد: چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غیرقابل تغییر و اجتناب ناپذیر نداشته باشم؟

فرانکل بیان می کند درست درجایی که ما با یک موقعیت روبه رو می شویم که به هیچ وجه نمی توان آن را تغییر داد از ما انتظار می رود که خود را تغییر دهیم، رشد کنیم، بالغ شویم و از خود فراتر رویم...

زندگی درد و رنج های بسیاری دارد و سختی های آن همیشه انسان ها را عذاب داده و گاهی به مشکلات روانی می کشاند. اگر زندگی کردن رنج بردن است، پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی  در رنج بردن یافت. برای اینکه بتوان از رنج به سر زندگی رسید باید هدفی را برای زندگی تعریف کنیم، رنج و مرگ نیز معنا خواهد یافت. البته هرکس باید معنای زندگی خود را جستجو کند و مسئولیت آن را بپذیرد.

ما مجبور نیستیم به گونه ای زندگی کنیم که انگار فقدانی وجود ندارد، ما مجبور به فراموش کردن نیستیم.  ما نیاز داریم که فقدان و رنج را در بر بگیریم ، از آن استفاده کنیم و آن را در زمینه ای از معنا و مفهوم برای خودمان قرار دهیم. ما باید بتوانیم یک زندگی به اندازه کافی بزرگ، با معنا و دوست داشتنی برای خودمان بسازیم که بتوانیم غم و رنج و فقدان را در آن بگنجانیم... ما مجبور به فراموش کردن نیستیم بلکه باید بتوانیم در برگیرنده خاطرات مثبت و منفی باشیم. خاطرات مثبتی که با غم و رنج در تعادل است.

برای راهنمایی هایی در این زمینه با روانشناس سنین تماس بگیرید.

 

روانشناسی سرطان

      سایر خدمات:

      

      

      روانشناسی سرطان:

       ارتباط با ما:

        درباره ما

      عضویت در سایت

      عضویت در موسسه

      سفارش کتاب